ندای 2ستی

تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد

ندای 2ستی

تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست

آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگویید

دیگر نشود منتظر امشب قمر اینجاست

آری قمر آن فمری خوشخوان طبیعت

آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست

شمعی که به سویش من جان سوخته از شوق

پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست

تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم

یکدسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا

جایی که کند ناله ی عاشق اثر اینجاست

مهمان عزیزی که پی دیدن رویش

همسایه همی سرکشد از بام و در اینجاست

ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش

ای بی خبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

آسایش امروزه شده دردسر ما

امشب دگر آسایش بی دردسر اینجاست

ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام

برخیز که باز آن بت بیدادگر اینجاست

آن زلف که چون هاله برخسار قمر بود

باز آمده چون فتنه ی دور قمر اینجاست

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید

کامشب قمر اینجا قمر اینجا قمر اینجاست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان خلقت زن» ثبت شده است

۱۳
ارديبهشت

"داستـان خلقـت زن..."

   وقتی یک خانم سوالی از شما میپرسد

  بهتر است حقیقت را به او بگویید

چون احتمالا به این دلیل سوال را میپرسد که

جوابش را از قبل میداند

------------------------------------------------------------

"داستـان خلقـت زن..."
  از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
  فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی
  می‌فرمایید؟"

  خداوند پاسخ داد:
  دستور کار او را دیده‌ای‌؟

  باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی
  باشند.
  باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
  دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
  "بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."
  فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
  "این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش
  بفرمایید."
  خداوند گفت : نمی شود!!
  چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
  از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
  یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."
  فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
  "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
  بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.
  تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."
  فرشته پرسید :
  "فکر هم می‌تواند بکند؟"
  خداوند پاسخ داد :
  "نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."
  آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
  فرشته پرسید : اشک دیگر برای چیست؟"
 
  اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد،
  نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
  فرشته متاثر شد:"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."
  زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
  همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
  سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
  بار زندگی را به دوش می‌کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
  وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
  برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
  در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.
  وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.
  بدون قید و شرط دوست می‌دارند.
  وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.
  وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.
  آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
  قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد.
  زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل       شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
  آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند.
  زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
  خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
  فرشته پرسید: "چه عیبی؟"
  خداوند گفت:


  "قدر خودش را نمی داند . . ."